ز من مرنج ای شیخ

 

"مرید پیر مغانم"

حسین پیر مغان من است ابراهیم

الا پیامبر عشق و درد و رنج ای شیخ

بزرگ بت شکن روزگار

ز قصه ی تو و فرزند شکوه ای دارم

 

مرید پیر مغانم

که هرچه داشت به قربانگه خدا آورد

"ز من مرنج ای شیخ

چرا که وعده تو کردی و

او بجا آورد"

 

 

می روم گاهی خراسان گاهگاهی کربلا

 

می روم گاهی خراسان گاهگاهی کربلا

یک طرف شمس الشموس و یک طرف شمس الضحی

 

هر دو تنها، هر دو دور افتاده، هر دو خون جگر

کار عشق این است آری اَلبلاءُ لِلولا

 

 

ادامه نوشته

حسینٌ منّی و أنا من حسین

 

چه می شود گفت وصف یاری که غیر خون جگر ندارد

چه می شود گفت از بهاری که غیر گل های تر ندارد

 

گلوی او را به کودکی بوسه گاه لب های خویش کردی

ولی دریغ ایّها المزمّل کسی ز حالت خبر ندارد

 

عبای پیغمبران به دوشش صدای جبریل در خروشش

ولی در این قوم نامسلمان نوای قرآن اثر ندارد

 

به سجده بودی که کودکانه نشست بر دوش مهربانت

خوشا به حال نماز خوانی که سر از این سجده بر ندارد

 

بیا و بنشین بگو و بشنو تو از حسینی حسین از تو

که عشق عشق است و عشق عشق است و عاشقی خشک و تر ندارد

 

 

وَ والدٍ وَ ما وَلدَ

 

پدر قامت به فردای قیامت بست شمشیرش

پسر ظهر عطش را صبح محشر کرد تکبیرش

 

پدر جان پیمبر بود و مولایش نمی خواندند

پسر قرآن ناطق بود و می کردند تکفیرش

 

پدر انگشترش را هدیه داد و آیه نازل شد

پسر انگشتر و انگشت داد و کرد تفسیرش

 

پدر ساقی کوثر بود و تنها بود با زهرا

پسر با آب مشک و اشک سقّا کرد تکثیرش

 

خدایی که علی در پرده از او گفتگو می کرد

کشید آخر حسین بن علی اینجا به تصویرش

 

 

عن أبی جعفر علیه السلام ،

فی قول الله عزّ و جلّ:

(( وَ والدٍ وَ ما وَلدَ ))،

قالَ: هو علیّ بن أبی طالب و ما ولد الحسن والحسین علیهم السلام

 

( الجواهر فی تفسیر القرآن، ج 29، ص 222 )