ساقی ما آب نیاورد
هر که شد اینروزها دچار تو گم شد
خون شد و در سرخی انار تو گم شد
وه چقدر دل که در هوای شما سوخت
به چقدر گل که در بهار تو گم شد
بر لب دریا رسید و گریه اش افتاد
بسکه دلم در پی مزار تو گم شد
عرش خدا با تمام دار و ندارش
گِرد تو گردید و در مدار تو گم شد
در دل چاهی تو یا در آنسوی افلاک
گاه علی هم در انتظار تو گم شد
ساقی ما رفته بود آب بیارد
آب نیاورد و در کنار تو گم شد
1389