نه حوّا نه هاجر نه سارا
خدا به همسر هیچ پیغمبری هر روز مباهات نکرده است
ای بی کرانه زن !
بیشتر از هر کسی همسری کردی
تا حبیب خدا غریب نماند
بیشتر از هر دارنده ای بخشیدی
تا سفرۀ بت گران برچیده شود
بیشتر از هر زنی شیر زنی کردی
تا دختران حوّا زنده به گور نشوند
بیشتر از هر مادری مادری نمودی
تا مادر مادران جهان را تربیت کنی
مادر امّ ابیها بودن کار کمی نیست
ای جبرئیل ! به در خانۀ پسر عبد الله که رسیدی کلون زنانه را بزن
که به کسی جر دختر خُویلد اجازۀ گشودن در را نداده اند
ای نقش نگین خاتم رسولان !
مگر در دنیا چه سختی ها بر تو رفت که خدا تو را به خانه ای بلورین در بهشت بشارت می دهد
بی رنج و نا آرامی
چرا بهشت مشتاق دیدار تو نباشد
که تو وقتی مسلمان شدی که همه کافر بودند
ای دلبر دل لولاک !
چه کردی که در نصرت دین خدا
هم ردیف ذوالفقار علی شدی
هنگامی که خاکستر از سر اشرف کائنات می زدودی
یا خون از پیشانی اش
چه نوحه ای می خواندی که ملائک با تو می گریستند
خاتون عرب !
از حجاز تا روم
از شام تا یمن
از مصر تا ایران
تمام ثروتت را سوار هشتاد هزار شتر کردی
تا عشقت را به محمد
به گوش عالمیان برسانی
ای مادر دوم علی !
مگر حسین ایثار را از تو آموخته است ؟
ای چادرت سجادۀ زهرا !
مگر زینب صبوری را از تو به ارث برده است ؟
راستی راز شباهت حسن به تو چه بود ؟
ای یگانه زن !
ای یگانه زن !
معنی انتظار را کسی از تو بهتر نمی داند
وقتی که آب و جارو کرده باشی خانه را
و چشم به دامنۀ کوه دوخته باشی
تا حبیبت
تا عزیز دلت
سرشار از وحی بیاید و تو را در آغوش بگیرد
و تو لبّیک گویش باشی
این بار هم کسی در راه است
خوف از طعنه و کینۀ حسودان مکن
از تنهایی نترس
ساره را صدا بزن همسر ابراهیم
آسیه را اگرچه زن فرعون
کلثوم را خواهر موسی
مریم را مادر مسیح
این بار گوهرت
این بار کوثرت
این بار دخترت در راه است